لیلی و مجنون...

ساخت وبلاگ

همیشه با خودم می‌گفتم چرا انقدر شاعر های مرد بهتر از زن ها می نویسن تا به این جمله رسیدم که :
مردها همیشه شاعران بهترین اند 
چون از زن ها می نویسند!
 لیلی و مجنون 
مجنون در مکتب‌خانه پشت سر لیلی نشسته بود .استاد سوالی را از لیلی پرسید لیلی جوابی نداد مجنون از پشت سر آهسته جواب را در گوشی لیلی گفت اما لیلی هیچ نگفت .
 استاد دوباره سوال خود را پرسید و باز مجنون در گوش لیلی و باز لیلی هیچ نگفت و بعد از بار سوم استاد لیلی را خواند و چوب را بر پای لیلی بست و او را فلک کرد.لیلی گریه نکرد  و هیچ نگفت. بعد از کلاس لیلی با پای کبود لنگ لنگ  قدم برمی داشت که مجنون عصبانی دستش را بر بازو لیلی زد و گفت :دیوانه بودی که آنچه را به تو گفتن نشنیدی و یا لال  که به استاد نگفتی . لیلی اشکش در آمد و دوید و رفت.
 استاد که شاهد این منظره بود پیش رفت  و گوش مجنون را کشید و گفت :لیلی نه کر بود و نه لال ، از عشق شنیدن دوباره صدای تو ،فلک را تحمل کرد و دم بر نیاورد ، اما از ضربه آهسته دست تو اشکش درآمد،  

من اگر او را به فلک بستم استادش بودم و حق تنبیه او را داشتم اما تو عشق او  بودی و هیچ حقی برای سرزنش کردنش نداشتی . مجنون کاش میفهمیدی که لیلی کر شد تا تو باز گویی .

بادبادک...
ما را در سایت بادبادک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : blacklove2017 بازدید : 224 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:37